سفارش تبلیغ
صبا ویژن

*یاس شیشه ای* ♥TrUe LoVe♥

من زیر باران ایستاده ام ..

من زیر باران ایستاده ام 

و انتظار تو را می کشم 


چتر روی سرم نیست 


می خواهم قدم هایت را ، با تعداد قطره های باران

شماره کنم 

تو قبل از پایان باران میرسی یا باران قبل از آمدن تو

به پایان می رسد؟! 

مرا که ملالی نیست 


حتی اگر صدسال هم زیر باران بدون چتر بمانم 


نه از بوی یاس باران خورده خسته می شوم 


نه از خاکی که باران ، غبار را از آن ربوده است... 


هر وقت چلچله برایت نغمه ی دلتنگی خواند 


و خواستی دیوار را از میان دیدارهایمان برداری بیا 

من تا آخرین فصل باران منتظرت می مانم...



[ پنج شنبه 90/11/13 ] [ 9:8 عصر ] [ mina ]

نظر

قفس کوچک استخوانی..

هر لحظه حرفی در ما زاده می‏شود

هر لحظه دردی سر بر می‏دارد

و هر لحظه نیازی از اعماق مجهول روح پنهان و رنجور ما جوش می‏کند

این ها بر سینه می‏ریزند و راه فراری نمی‏ یابند

مگر این قفس کوچک استخوانی گنجایشش چه اندازه است؟



[ پنج شنبه 90/11/13 ] [ 9:4 عصر ] [ mina ]

نظر

غمم ز دوری یار است...

اگر دعای من امشب به آسمان برسد

گمان کنم که خدا هم به دادمان برسد

رمق نمانده به جسمم , خدای من مددی !

مگر ز تو به تن مرده‌ام توان برسد


غمم ز دوری یار است ، یار گمشده‌ام

چه می‌شود خبر از یار بی نشان برسد ؟

چه می‌شود که بیاید سوار مشرقی‌ام

و بر پیاده ی خسته ، توان و جان برسد ؟

پر از لطافت گل می‌شود نسیم چمن

اگر به فصل خزان یار مهربان برسد

گلاب و عطر بپاشید در مسیر ظهور

گمان کنم که هر آن لحظه میهمان برسد !


همیشه منتظرم درکنار جاده عشق

که پیک خوش خبر از سمت جمکران برسد

تمام ذهن مرا پر نموده این پرسش

چه می‌کنیم اگر وقت امتحان برسد ؟


خدا کند که در این روز , روسپید شویم

چو کارنامه به آن مصلح جهان برسد

یقین بدان که اثر می‌کند دعای فرج

و از عنایت ، آن صاحب‌الزمان برسد


شروع دفتر باور به نام او زیباست

اگر که ختم غزل هم به پای آن برسد



[ پنج شنبه 90/11/13 ] [ 5:46 عصر ] [ mina ]

نظر

کاش همیشه صدایت می زدیم ..

کاش همیشه صدایت می زدیم

ای کاش همه مان تو را می شناختیم

ای کاش تنها

در ندبه ی جمعه ها

خلاصه ات نکرده بودیم ...

و یا

در اسم یک

خیابان ...

کاش نه فقط برای حاجت

که همیشه،

تو را صدا می زدیم.

اللهم عجل لولیک الفرج.



[ پنج شنبه 90/11/13 ] [ 4:43 عصر ] [ mina ]

نظر

آقا نگاهت جای آهو هاست..

آقا نگاهت جای آهو هاست، می دانم

دستان پاکت مثل من تنهاست، می دانم

آقا دلت در هیچ ظرفی جا نمی گیرد

جای دل تو وسعت دریاست ، می دانم

می آیی و با دستهایت پاک خواهی کرد

اشکی که روی گونه مان پیداست ، می دانم

برگشتنت در قلب های مرده مردم

همرنگ طوفانی ترین دریاست ، می دانم

جای سرانگشتان پر نورت در این ظلمت

مانند رد باد بر شنهاست ، می دانم

در باور کوتاه این مردم نمی گنجد

وقتی که بیایی اول دعواست ، می دانم

ای کاش برگردی که بعد از این همه دوری

یک بار حس بودنت زیباست ، می دانم

آقا اگر تو برنمی گردی دلیل آن

در چشمهای پر گناه ماست ، می دانم

کی بازمیگردی ، برایم بودن با تو

زیباترین آرامش دنیاست ، می دانم

تو باز می گردی اگر امروز نه ، فردا

از آتشی که در دلم پیداست ، می دانم..



[ پنج شنبه 90/11/13 ] [ 4:38 عصر ] [ mina ]

نظر

مادر،پرستار دلم...

سلطان غم،چشم و چراغم مادر

تنها گل گلزارِباغم مادر

بعد از خدا تنها امیدم مادر

من با دعایت روسفیدم مادر

مادر پرستار دلم

ای روشنی بخش و چراغ منزلم

در قلب منی این آرزوی آخر است

گویند بهشت در زیر پای مادر است

ای وایِ من قدر تو را نشناختم

من را ببخش تنها به خود پرداختم

مادر پرستار دلم

ای روشنی بخش و چراغ منزلم

تو با بدی ام ساختی و سوختی

تنها چراغِ خانه را افروختی

هرجمعه ها چشمت به قاب جاده ها

شاید بیاید امن یجیب جاده ها

مادر پرستار دلم

ای روشنی بخش و چراغ منزلم

کسی که تا همیشه پای من سوخت

چراغ خانه ی سرد من افروخت

شبی که سربه بالین تبم من

زمین و آسمان یک جا به هم دوخت

مادر تویی دار و ندارم مادر

بعد از تو من دیگر چه دارم مادر

ای گریه ات پشت و پناهم مادر

من با دعایت روبه راهم مادر

مادر پرستار دلم

ای روشنی بخش و چراغ منزلم

سلطان غم،چشم و چراغم مادر

تنها گلِ گلزارِباغم مادر

بعد از خدا تنها امیدم مادر

من با دعایت روسفیدم مادر

مادر پرستار دلم

ای روشنی بخش و چراغ منزلم




[ پنج شنبه 90/11/13 ] [ 10:26 صبح ] [ mina ]

نظر

با یاد خدا...
در کتاب انوار المجالس  نقل مى کند از حسن بصرى:
 
یک روز در بازار آهنگران بغداد مى گذشتم که ناگهان چشمم افتاد به آهنگرى که دستش را داخل
 
کوره حدادى مى کند و آهن گداخته شده قرمز را مى گرفت بدون آنکه ابدا احساس سوزشى  
 
کند روى سن دان مى گذاشت و با پُتک روى آن مى زد و به هر نوع که مى خواست در مى آورد
 
ومى ساخت . چون مشاهده این کار شگفت انگیز بود مرا وادار به پرسش از او کرد رفتم جلو  
 
سلام کردم جواب داد بعد پرسیدم آقا مگر آتش کوره و آهن گداخته بشما آسیبى نمى رساند؟
 
آن مرد گفت : نه .
 
گفتم چطور؟
 
گفت : یک ایّامى در اینجا خشک سالى و قحطى شد ولى من همه چیز در انبار داشتم . یکروز  
 
یک زن وجیه و خوش سیمائى نزد من آمد و گفت اى مرد من کودکانى یتیم و خردسال دارم و
 
احتیاج به آذوقه و مقدارى گندم دارم خواهشمندم براى رضاى خدا کمکى بکن و بچه هاى یتیم
 
 مرا از گرسنگى و هلاکت نجات بده منهم چون بهمان یک نظر فریفته جمالش شده بودم ، در
 
مقابل خواسته اش گفتم : اگر گندم مى خواهى باید ساعتى با من باشى تا خواسته ات را  
 
برآورده کنم .
 
آن زن از این پیشنهاد ناراحت و روترش کرده و رفت .
 
روز دوم باز آن زن نزدم آمد، در حالیکه اشک میریخت ، سخن روز قبل را تکرار نمود، من هم
 
حرفهاى روز گذشته را براى او تکرار کردم ، دوباره بادست خالى برگشت ، دوباره روز سوّم دیدم  
 
آمد و خیلى التماس مى کند که بچه هایم دارند مى میرند بیا و آنها را از گرسنگى و مرگ نجات
 
بده من حرفم را تکرار کردم و دیدم آن زن بطرف من مى آید و پیداست که از گرسنگى بى طاقت  
 
شده .
 
خلاصه وقتى که نزدیک مى شد به من گفت : اى مرد من و بچه هایم گرسنه هستیم بیا و  
 
رحمى کن و گندمى در اختیار ما بگذار؟ من گفتم :اى زن بیخودى وقت من و خودت را نگیر همان
 
که بهت گفتم بیا با من باش تا بتو گندم دهم .
 
در این موقع زن به گریه افتاد و زیاد اشک ریخت و گفت : من هرگز از این کارهاى حرام نکردم و
 
چون دیگر طاقت نمانده و کار از دست رفته و سه روز است که خود و بچه هایم غذائى نخورده  
 
ام بآنچه که میگوئى ناچارا حاضرم ولى بیک شرط گفتم به چه شرطى ؟ گفت : بشرط اینکه مرا
 
بجایى ببرى که هیچ کس ما را نبیند.
 
مرد آهنگر گفت : قبول کردم و خانه را خلوت کردم آنگاه زن را بنزد خود طلبیدم . همینکه
 
.خواستم از او بهره اى بردارم . دیدم آن زن دارد مى لرزد و خطاب بمن گفت : اى مرد! چرا دروغ  
 
گفتى و خلاف شرطت عمل کردى ؟ گفتم کدام شرط؟
 
گفت : مگر بنا نبود مرا بجاى خلوت ببرى تا کسى ما را نبیند؟
 
گفتم : آرى مگر اینجا خلوت نیست ؟
 
 
گفت : چطورى اینجا خلوت است بآنکه پنج نفر مواظب ما هستند و مارا دارند مى بینند اول  
 
خداوند عالم و غیر از او دو ملکى که بر تو موکلند و دو ملکى که بر من موکلند همه شان
حاضراندو ما را مشاهده مى کنند با این حال تو خیال میکنى اینجا کسى نیست که ما را ببیند؟
بعدا گفت : اى مرد بیا و از خدا بترس و آتش شهوت خود را بر من سرد کن تا منهم از خداى خود
بخواهم حرارت آتش را از تو بردارد و آتش را بر تو سرد کند.
من از این سخن متنبه شدم و با خود گفتم این زن با چنین فشار زندگى و شدت گرسنگى
اینطور از خدا مى ترسید ولى تو که این همه مورد نعمتهاى الهى قرار گرفته اى از او (خدا) نمى
ترسى ؟ فورا توبه کردم و از آن زن دست کشیدم و گندمى را که میخواست باو دادم و مرخصش
کردم . زن چون این گذشت را از من دید و جریان را بر وفق عفت خود دید سرش را به سمت
 آسمان بلند کرد و گفت اى خدا همینطور که این مرد حرارت شهوتش را بر خود سرد نمود، تو
 هم حرارت آتش دنیا و آخرت را بر او سرد کن از همان لحظه که آن زن این دعا را در حقم کرد
حرارت آتش بر من بى اثر شد.
یاد خدا


[ جمعه 90/11/7 ] [ 3:48 عصر ] [ mina ]

نظر

الهی

الهى بى پناهان را پناهى
بسوى خسته حالان کن نگاهى
چه کم گردد ز سلطانى گرنوازد
گدائى را ز رحمت گاهگاهى
مرا شرح پریشانى چه حاجت
که بر حال پریشانم گواهى
الهى تکیه بر لطف تو کردم
که جز لطفت ندارم تکیه گاهى
دل سرگشته ام را رهنما باش
که دل بى رهنما افتد بچاهى
نهاده سر بخاک آستانت
گدائى ، دردمندى ، عذرخواهى
امید لطف و بخشش از تو دارد
اسیرى شرمسارى رو سیاهى
تهیدستى که با اشک ندامت
زپا افتاده از بار گناهى
گرفتم دامن بخشنده اى را
که بخشد از کرم کوهى بکاهى
الهی


[ جمعه 90/11/7 ] [ 3:39 عصر ] [ mina ]

نظر

امام علی(ع)

دنیا بر چهار چیز بر پاست:

1-دانایی که دانش خود را به کار برد.

2-نادانی که از آموختن سر باز زند.

3-بخشنده ای که در بخشش خود بخل کند.

4-درویشی که آخرت خویش را به دنیای خود نفروشد.



[ پنج شنبه 90/11/6 ] [ 5:12 عصر ] [ mina ]

نظر

امام علی (ع)

بر مردمان روزگاری آید که جز سخن چین را ارج ننهند،جز بدکار را خوش طبع نخوانند و جز با انصاف را

ناتوان ندانند.

در آن روزگار صدقه را تاوان به حساب آرند،بر پیوند با خویشتن منت گذارند و عبادت را وسیلت بزرگی

فروختن بر مردم انگارند.

درچنین هنگام،کار حکمرانی با مشورت زنان بُود و امیر بودن از آنِ کودکان و تدبیر با خواجگان.



[ پنج شنبه 90/11/6 ] [ 5:9 عصر ] [ mina ]

نظر

<< مطالب جدیدتر :: مطالب قدیمی‌تر >>

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه

آوازک