منم آن صندلی فرسوده..
آرزوهایت بلند بود
دست های من کوتاه
تو نردبان خواسته بودی
من صندلی بودم
با این همه
فراموشم مکن
وقتی بر صندلی فرسوده ات نشسته ای
و به ماه فکر می کنی.
حافظ موسوی
[ دوشنبه 90/8/16 ] [ 1:48 عصر ] [ mina ]