قرار نیست هر کلیدی به هر قفلی بخوره ...
زور الکی زدن ،
هم قفل رو خراب میکنه هم کلید رو ..
[ سه شنبه 92/7/30 ] [ 8:56 عصر ] [ mina ]
وسیله ای خریدم دوتا کارگر گرفتم برای حملش گفتن 40 تومان
من هم چونه زدم کردمش 30 تومان
رفتیم ساختمان و توی هوای گرم بهمن ماه بندر وسیله ها رو بردیم بالا
امدیم پایین و دست کردم جیبم سه تا ده تومانی دادم بهشون
یکی از کارگر ده تومان خودش برداشت بیست تومان داد به اون یکی
صداش کردم گفتم مگر شریک نیستید
گفت چرا ولی اون عیالواره احتیاجش بیشتر از منه
من هم برای این طبع بلندش دوباره ده تومان بهش دادم
تشکر کرد دست کرد جیبش و دوباره پنج هزار تومان داد به اون یکی و رفتن
داشتم فکر میکردم هیچ وقت نتونستم اینقدر بزرگوار و بخشنده باشم..
به نقل از فوکارو
[ جمعه 92/7/26 ] [ 2:31 عصر ] [ mina ]
صدفی به صدف مجاورش گفت:
در درونم درد بزرگی احساس میکنم ،
دردی سنگین که سخت مرا می رنجاند.
صدف دیگر با راحتی و تکبر گفت:
ستایش از آن آسمان ها و دریاهاست.
من در درونم هیچ دردی احساس نمیکنم.
ظاهر و باطنم خوب و سلامت است.
در همان لحظه خرچنگ آبی از کنارشان عبور کرد و سخنانشان را شنید.
به آن که ظاهر و باطنش خوب و سلامت بود گفت:
آری ! تو خوب و سلامت هستی اما دردی که همسایه ات در درونش
احساس میکند مرواریدی است که زیبایی آن بی حد و اندازه است.
« جبران خلیل جبران »
[ جمعه 92/7/26 ] [ 12:27 عصر ] [ mina ]
چرا روی کیک تولد شمع روشن میکنن؟
تا حالا دقت کردید که توی مراسم عرفانی و روحانی و جاهای مقدس چرا شمع روشن میکنن؟
تا حالا به این فکر کردید که چرا روی کیک تولد شمع میذارن و لحظه فوت کردن شمع میگن آرزو کن؟
به نظرتون این کار بی دلیل انجام میشه؟
راز شمع چیه؟
جواب این سوال ها رو اگه بخوایم پیدا کنیم به یه نکته اول باید اشاره کنیم:
عالم خلقت اگه تجزیه بشه به چهار عنصر می رسیم:آب...آتش...باد...خاک... و در دل این چهار عنصر شعور الهی وجود داره...
اگه موقع دعا کردن جایی باشیم که این چهار عنصر وجود داشته باشن استجابت دعا به شدت اتفاق میفته...
شمعی که می سوزه این چهار عنصر رو با هم داره: موم شمع:خاک... شعله شمع:آتش... دود شعله:باد... موم ذوب شده:آب...
وقتی موقع دعا کردن به شمع در حال سوختن نگاه میکنی به شعور الهی متصل تر میشی و درحالت آلفای ذهنی قرار می گیری...
حالتی که در اون به شعور الهی و خدای درونت وصل میشی...
و دعا به راحتی به عالم بالا میره و به استجابت میرسه اگه با قوانین خیر هماهنگ باشه...
راز شمع اینه..
[ پنج شنبه 92/7/25 ] [ 12:46 صبح ] [ mina ]
شب که مــــی خـــواهَم بخــــوابم..
بـا خودم اتمـــــــام حُجــَــت مــی کنم...
که دیگــــــر نه اشکــی از چشمـانم فـــرو آیــد...
و نه نگاه هـــــــایم خیس آب شونـــد...
امـّـا صُبــح که بـــلنـــد مــی شوم...
مــی بینم که بالِــشَم خیس خیس است...
[ یکشنبه 92/7/21 ] [ 9:38 صبح ] [ mina ]
چـه رابــطـه ای اسـت بــیـن گــلـوی تـــو
و چــشـمان مــن ؟
چــشـمان مـن خــیـس مـی شـونـد ...
[ پنج شنبه 92/7/18 ] [ 9:15 صبح ] [ mina ]
سکـــــــــوت ...
رساتـــــــرین فریاد یک " زن " است ...
وقتی سکوتـــــ میکنـــد ...
وقتی بحث نمیکنــــد ...
وقتی برای به کرسی نشاندن عقایدش تلاش نمیکنـــد ...
بـــفـــهـــم ! ...
کـــــــــــه
واقعـــــا آسیب دیده استــــــــ .
[ چهارشنبه 92/7/10 ] [ 8:56 عصر ] [ mina ]
این عصرهای بارانی ِ پاییزی ،
عجـیب بـوی نـفس هـای تـو را می دهـد ...!
گـوئـی ... تـو اتـفاق می افـتی؛
و مـن دچـار می شـوم ...
تـمام " مــن" دارد "تـــو" می شـود ... بـاور مـی کنـی؟
[ چهارشنبه 92/7/3 ] [ 9:49 عصر ] [ mina ]
::