من زیر باران ایستاده ام
و انتظار تو را می کشم
چتر روی سرم نیست
می خواهم قدم هایت را ، با تعداد قطره های باران
شماره کنم
تو قبل از پایان باران میرسی یا باران قبل از آمدن تو
به پایان می رسد؟!
مرا که ملالی نیست
حتی اگر صدسال هم زیر باران بدون چتر بمانم
نه از بوی یاس باران خورده خسته می شوم
نه از خاکی که باران ، غبار را از آن ربوده است...
هر وقت چلچله برایت نغمه ی دلتنگی خواند
و خواستی دیوار را از میان دیدارهایمان برداری بیا
من تا آخرین فصل باران منتظرت می مانم...
[ پنج شنبه 90/11/13 ] [ 9:8 عصر ] [ mina ]
هر لحظه حرفی در ما زاده میشود
هر لحظه دردی سر بر میدارد
و هر لحظه نیازی از اعماق مجهول روح پنهان و رنجور ما جوش میکند
این ها بر سینه میریزند و راه فراری نمی یابند
مگر این قفس کوچک استخوانی گنجایشش چه اندازه است؟
[ پنج شنبه 90/11/13 ] [ 9:4 عصر ] [ mina ]
اگر دعای من امشب به آسمان برسد
گمان کنم که خدا هم به دادمان برسد
رمق نمانده به جسمم , خدای من مددی !
مگر ز تو به تن مردهام توان برسد
غمم ز دوری یار است ، یار گمشدهام
چه میشود خبر از یار بی نشان برسد ؟
چه میشود که بیاید سوار مشرقیام
و بر پیاده ی خسته ، توان و جان برسد ؟
پر از لطافت گل میشود نسیم چمن
اگر به فصل خزان یار مهربان برسد
گلاب و عطر بپاشید در مسیر ظهور
گمان کنم که هر آن لحظه میهمان برسد !
همیشه منتظرم درکنار جاده عشق
که پیک خوش خبر از سمت جمکران برسد
تمام ذهن مرا پر نموده این پرسش
چه میکنیم اگر وقت امتحان برسد ؟
خدا کند که در این روز , روسپید شویم
چو کارنامه به آن مصلح جهان برسد
یقین بدان که اثر میکند دعای فرج
و از عنایت ، آن صاحبالزمان برسد
شروع دفتر باور به نام او زیباست
اگر که ختم غزل هم به پای آن برسد
[ پنج شنبه 90/11/13 ] [ 5:46 عصر ] [ mina ]
کاش همیشه صدایت می زدیم
ای کاش همه مان تو را می شناختیم
ای کاش تنها
در ندبه ی جمعه ها
خلاصه ات نکرده بودیم ...
و یا
در اسم یک
خیابان ...
کاش نه فقط برای حاجت
که همیشه،
تو را صدا می زدیم.
اللهم عجل لولیک الفرج.
[ پنج شنبه 90/11/13 ] [ 4:43 عصر ] [ mina ]
آقا نگاهت جای آهو هاست، می دانم
دستان پاکت مثل من تنهاست، می دانم
آقا دلت در هیچ ظرفی جا نمی گیرد
جای دل تو وسعت دریاست ، می دانم
می آیی و با دستهایت پاک خواهی کرد
اشکی که روی گونه مان پیداست ، می دانم
برگشتنت در قلب های مرده مردم
همرنگ طوفانی ترین دریاست ، می دانم
جای سرانگشتان پر نورت در این ظلمت
مانند رد باد بر شنهاست ، می دانم
در باور کوتاه این مردم نمی گنجد
وقتی که بیایی اول دعواست ، می دانم
ای کاش برگردی که بعد از این همه دوری
یک بار حس بودنت زیباست ، می دانم
آقا اگر تو برنمی گردی دلیل آن
در چشمهای پر گناه ماست ، می دانم
کی بازمیگردی ، برایم بودن با تو
زیباترین آرامش دنیاست ، می دانم
تو باز می گردی اگر امروز نه ، فردا
از آتشی که در دلم پیداست ، می دانم..
[ پنج شنبه 90/11/13 ] [ 4:38 عصر ] [ mina ]
سلطان غم،چشم و چراغم مادر
تنها گل گلزارِباغم مادر
بعد از خدا تنها امیدم مادر
من با دعایت روسفیدم مادر
مادر پرستار دلم
ای روشنی بخش و چراغ منزلم
در قلب منی این آرزوی آخر است
گویند بهشت در زیر پای مادر است
ای وایِ من قدر تو را نشناختم
من را ببخش تنها به خود پرداختم
مادر پرستار دلم
ای روشنی بخش و چراغ منزلم
تو با بدی ام ساختی و سوختی
تنها چراغِ خانه را افروختی
هرجمعه ها چشمت به قاب جاده ها
شاید بیاید امن یجیب جاده ها
مادر پرستار دلم
ای روشنی بخش و چراغ منزلم
کسی که تا همیشه پای من سوخت
چراغ خانه ی سرد من افروخت
شبی که سربه بالین تبم من
زمین و آسمان یک جا به هم دوخت
مادر تویی دار و ندارم مادر
بعد از تو من دیگر چه دارم مادر
ای گریه ات پشت و پناهم مادر
من با دعایت روبه راهم مادر
مادر پرستار دلم
ای روشنی بخش و چراغ منزلم
سلطان غم،چشم و چراغم مادر
تنها گلِ گلزارِباغم مادر
بعد از خدا تنها امیدم مادر
من با دعایت روسفیدم مادر
مادر پرستار دلم
ای روشنی بخش و چراغ منزلم
[ پنج شنبه 90/11/13 ] [ 10:26 صبح ] [ mina ]
[ جمعه 90/11/7 ] [ 3:48 عصر ] [ mina ]
[ جمعه 90/11/7 ] [ 3:39 عصر ] [ mina ]
دنیا بر چهار چیز بر پاست:
1-دانایی که دانش خود را به کار برد.
2-نادانی که از آموختن سر باز زند.
3-بخشنده ای که در بخشش خود بخل کند.
4-درویشی که آخرت خویش را به دنیای خود نفروشد.
[ پنج شنبه 90/11/6 ] [ 5:12 عصر ] [ mina ]
بر مردمان روزگاری آید که جز سخن چین را ارج ننهند،جز بدکار را خوش طبع نخوانند و جز با انصاف را
ناتوان ندانند.
در آن روزگار صدقه را تاوان به حساب آرند،بر پیوند با خویشتن منت گذارند و عبادت را وسیلت بزرگی
فروختن بر مردم انگارند.
درچنین هنگام،کار حکمرانی با مشورت زنان بُود و امیر بودن از آنِ کودکان و تدبیر با خواجگان.
[ پنج شنبه 90/11/6 ] [ 5:9 عصر ] [ mina ]