زندگی با همهی وسعت خویش،
محفل ساکت غم خوردن نیست...
حاصلش تن به جزا دادن و افسردن نیست..
زندگی خوردن و خوابیدن نیست؛
زندگی جنبش جاری شدن است،،
از تماشاگاه ِ آغاز حیات،،تا به جایی که خدا میداند...!!
[ یکشنبه 90/12/28 ] [ 11:55 عصر ] [ mina ]
همه از من می گریزند،کسی طاقت ندارد دل دیوانه مرا تحمل کند.
احساس میکنم که آسمان و دریا هم از من خسته شده اند و من
نیز گاهی از این دوستان صدیقم ملول می شوم..
فقط یک دوست قدیمی دارم که از اول عمر با او آشنا شده ام و هنوز
از مجالست او لذت میبرم؛فقط یک فرشته آسمانی است که همیشه
بر قلب من و جان من سایه می افکند و هیچگاه مرا خسته نمیکند؛
فقط یک شربت شیرین،یک بوی خوش،یک نغمه دلنواز وجود دارد که
برای همیشه مفرح من است و آن دوست همیشگی من،،غم است...
برگرفته از عارفانه های شهید دکتر مصطفی چمران..
در لبنان نگاشته شده
[ یکشنبه 90/12/28 ] [ 11:1 عصر ] [ mina ]
پس تو کی می آیی
روز از پی روز
فصل از پی فصل
عمر دارد میگذرد بیهوده
***
پس تو کی می آیی
لحظه ها را قاب نتوان کرد
لحظه ها می میرند
لحظه ها بوی فراموشی
لحظه ها بوی فرسودگی میگیرند
**
پس تو کی می آیی
خواندن نام تو،تکرار همه خاطره هاست
روزها را گرد نتوان آورد
لحظه ها را هیچ نتوان اندوخت...
[ شنبه 90/12/27 ] [ 10:36 عصر ] [ mina ]
من
نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من.
من
خودم هستم و عشق به امامم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزد!
من
نه عاشق هستم نه الوده به افکار پلید...
من
به دنبال امامم هستم که مرا از پس تنهایی ام می فهمد...
[ یکشنبه 90/12/21 ] [ 6:43 عصر ] [ mina ]
چادر و حجاب من جزئی از وجود من است و همه چیزش را
به جان میخرم تا نگاهی را بر سرم احساس کنم و دلبری
کنم از اهل آسمان.و خدا مباهات کند و به فرشتگانش که
ببینید بنده ام را در اوج جوانی و زیبایی پسندی و جلوه گری،
که خلق و خوی سن اوست پا میگذارد روی خواسته دلش
و خواست و طاعت را مقدم میدارد.اعتراف میکنم که تاج بندگی
خدا را بر سر میدارم...
[ یکشنبه 90/12/21 ] [ 5:6 عصر ] [ mina ]
هنوز گر چه صدایت غریب و غمگین است
بلند حرف بزن،گوش شهر سنگین است
بلند حرف بزن ماه بی قرینه،ولی
مراقب سخنت باش،شب خبرچین است
شنیده ام که مجازات عشق سنگین است اگر به نام تو دستی به آسمان برخاست گمان مبر که دعا می کنند،نفرین است.... که تلخ با تو عزیزم هنوز شیرین است شنیده ام همه ی وعده ها دروغین است
مراقب سخنت باش و کم بگو از عشق
به قدر خوردن یک چای تلخ با من باش
مرا به خوب شدن وعده می دهی اما
به حال و روز بد پیش از این چه می نالی؟
چه ماجرا که به تقدیرمان پس از این است...
**ناصر حامدی**
[ سه شنبه 90/12/16 ] [ 6:29 عصر ] [ mina ]
فرض کن حضرت مهدی(عج) به تو ظاهرگردد
ظاهرت هست چنانیکه خجالت نکشی؟
باطنت هست پسندیده ی صاحب نظری؟
خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟
لقمه ات درخور او هست که نزدش ببری؟
پول بی شبهه وسالم زهمه داراییت
داری آن قدرکه یک هدیه برایش بخری؟
حاضری گوشی همراه توراچک بکند؟
باچنین شرط که درحافظه دستی نبری!
واقفی برعمل خویش توبیش از دگران،
میتوان گفت تو را شیعه ی اثنا عشری؟
[ جمعه 90/12/12 ] [ 10:42 صبح ] [ mina ]
یار من,یوسف,نیا اینجا کسی یعقوب نیست*
لحظه ای چشمانشان از دوریت مرطوب نیست *
ای گل زیبای من , از غربتت اشکی نریز*
نازنین ، اینجا خدا هم پیششان محبوب نیست*
گرچه درهرجمعه ، ای زیبا، دعایت میکنند*
بهترینم ، این دعاها جنسشان مرغوب نیست....!*
**اللهم عجل لولیک الفرج**
[ جمعه 90/12/12 ] [ 10:40 صبح ] [ mina ]
کارم شده است حافظ و دیوان یواشکی
در هر نبرد از تو اگر زخمه خورده ام
من را کشانده ای سر میدان یواشکی
هی چکه چکه چشم زمین تر نمی شود
شک می برم به قطره ی باران یواشکی
انگشت بر لبی که صد افسوس می گزد
من و تو قرار و سادگیمان یواشکی
سالاد فصل می خورم و آه می کشم
اندوه توی سفره ی مهمان یواشکی
سیب و ترنج طعم گلابی دهان تو
نوشیده آب از لب لیوان یواشکی
[ پنج شنبه 90/12/11 ] [ 11:43 عصر ] [ mina ]
عریانی یک شاخه غزل پیرهنم نیست
این وصله ی ناجور تو در حد تنم نیست
روحی که ز افلاک تو بر خاک رسیده
در مرده ترین حوصله ی این بدنم نیست
بو میکشمت طعم علف هرزه ی دنیا
در تشنه ترین گشنگی این دهنم نیست
باران تو را سیل به مرداب کشانده
فرهادترین حادثه با کوه کنم نیست
تدریجی مرگی است به هر جا نرسیده
کرباس ترین حاشیه را در کفنم نیست
[ پنج شنبه 90/12/11 ] [ 11:32 عصر ] [ mina ]